شال پشمی یشمیای را که آذر تازه برایش بافته بود٬ از جارختی برداشت و با یک نخ سیگار کشرفته از پاکت سیگار بهمن و کبریت و زیرسیگاری به ایوان رفت. روی راحتی نشست و دو پا را بالا آورد و توی شکم جمع کرد و شال را دور خودش پیچید. سیگار را روشن کرد و با کیف پکی به آن زد. حالا میشد زیر نور سرد ماهی که گاهی به گاهی پس ابری میرفت٬ به دو درخت خشکیدهاش خیره شود و فکر کند ببیند میتواند امشب که دیگر واهمه بیدار شدن اسفند را ندارد٬ از بهمن نترسد.ـ
ـ(ازمتن کتاب)ـ
خرید کتاب حالا کی بنفشه می کاری
جستجوی کتاب حالا کی بنفشه می کاری در گودریدز
معرفی کتاب حالا کی بنفشه می کاری از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب حالا کی بنفشه می کاری
ـ(ازمتن کتاب)ـ
خرید کتاب حالا کی بنفشه می کاری
جستجوی کتاب حالا کی بنفشه می کاری در گودریدز