مارتی و مرد جوان و خوش قد و قامتش کلم در آرزوی یک زندگی شیرین و سعادتمند به غرب کوچ میکنند، اما در همان بدو ورود کلم از اسبش پرت شده کشته میشود. هنوز از مراسم تدفین کلن فارغ نشده که مزرعه داری، جسورانه، از او تقاضای ازدواج میکند. همسر جوانش از دنیا رفته و با دختر کوچکش تنها مانده است... ؛
کلارک دیگر چیزی نگفت و از فاصلهای نزدیک فقط به حرکات مارتی و صورت و چشمهای سرشار از ذوق و شوقش خیره شد. دیگر چه نیازی بود که حرفی بزنند ...؟ آیا هیچ کلمهای در جهان میتوانست جانشین معنای ناگفتهی سحرانگیزی که از آبشار نگاه مارتی فرو میریخت بشود؟ در زندگی مرزهایی وجود دارند که زبان آدمی جرات عبور از آنها را ندارد. مرزهایی که تپش عاطفه از قلههای نگاهی میدمند و خطوط کوچک و خرد چهره به اندازهی همهی آفرینش وعت مییابند؛
خرید کتاب عشق، آهسته می آید
جستجوی کتاب عشق، آهسته می آید در گودریدز
معرفی کتاب عشق، آهسته می آید از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب عشق، آهسته می آید
کلارک دیگر چیزی نگفت و از فاصلهای نزدیک فقط به حرکات مارتی و صورت و چشمهای سرشار از ذوق و شوقش خیره شد. دیگر چه نیازی بود که حرفی بزنند ...؟ آیا هیچ کلمهای در جهان میتوانست جانشین معنای ناگفتهی سحرانگیزی که از آبشار نگاه مارتی فرو میریخت بشود؟ در زندگی مرزهایی وجود دارند که زبان آدمی جرات عبور از آنها را ندارد. مرزهایی که تپش عاطفه از قلههای نگاهی میدمند و خطوط کوچک و خرد چهره به اندازهی همهی آفرینش وعت مییابند؛
خرید کتاب عشق، آهسته می آید
جستجوی کتاب عشق، آهسته می آید در گودریدز