نرگس از آینه میترسد. فوبیای آینه دارد. برای همین ما هیچ آینهای در خانه نداریم. این ترس، حتی نرگس را پیش روانپزشک هم برده است. آنطور که خودش میگوید یک روز عصر، ترس دست او را گرفته و برده پیش آقای جلیلی. میگفت وقتی به خودش آمده دیده که در مطب دکتر است. حالا چند ماهی میشود که قرصها به جای او زندگیاش را اداره میکنند. قرصها میگویند که کی باید بخندد و کی گریه کند. یا کی بخوابد. اگر دست خودش بود هیچ وقت از آن اتاق کوچک دمکرده که دیگران اسمش را تن، و او چاردیواری گذاشته پایش را بیرون نمیگذاشت. حالا هر روز قرصها دست او را میگیرند و برای خرید یا پیادهروی به خیابان میبرند؛
خرید کتاب مردن که جرم نیست
جستجوی کتاب مردن که جرم نیست در گودریدز
معرفی کتاب مردن که جرم نیست از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب مردن که جرم نیست
خرید کتاب مردن که جرم نیست
جستجوی کتاب مردن که جرم نیست در گودریدز